یا درس نمی خونن یا وقتی می خوان بخونن باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه ... یه کم که درس خوندن یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شن و به یه چیزی فکر می کنن بعد انگار که درس خوندن بلند میشن میرن استراحت می کنن بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرن میشینن فکر می کنن
وقتی فکرشون تموم شد کتاب رو ورق میزنن یه کم براندازش میکنن وزنش می کنن استخاره می کنن برای خودشون تقسیمش می کنن میگن تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنن . حین استراحت حسشون تموم میشه حال ندارن برن بخونن ولی چون می دونن فردا امتحان دارن پا میشن میرن سر کتابشون. همینجور که می خونن هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنن( لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنن فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینن خیلی دیر شده .دوباره میرن درس بخونن این بار می خونن یه چیزایی هم یاد میگیرن ولی چیزایی که یاد نمی گیرن رو میذارن که فردا از دوستاشون بپرسن یه کم به معلمشون فحش میدن می گن اینارو درس نداده خلاصه آخرش نمیرسن کتاب رو تموم کنن فردا میرن میبینن که دوستاشون یه چیزایی می گن که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خط خطی میشه اونایی هم که خونده بودن یادشون میره به همین سادگی.
kaletehran.blogfa.com